پنجشنبه, ۰۲ اسفند ۱۴۰۳ ساعت ۰۹:۳۸
در قسمتی از کتاب «با چشمان باز» که برگرفته از زندگانی شهید «سید علی‌اکبر (مصطفی) حاج‌سیدجوادی» است، می‌خوانید: «هر جا که بوی اخلاص می‌آمد پیدایش می‌شد. تشکیلات خاصی نبود که برای ما برنامه‌ریزی کند. همین‌طور ناخودآگاه به هم می‌رسیدیم ...»

برشی از کتاب «با چشمان باز» | چشمم که به بدنش افتاد جا خوردم

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، کتاب «با چشمان باز»، برگرفته از زندگانی شهید «سید علی‌اکبر (مصطفی) حاج‌سیدجوادی» است که نخستین بار سال ۱۳۹۷ در یکصد و ۸ صفحه با یک هزار نسخه به چاپ رسیده است.

این کتاب به نویسندگی رسول حمیدی و مصاحبه‌گری کبری طالبی با روایت‌هایی از زندگی و شهادت شهید حاج سیدجوادی تدوین شده و به همت اداره‌کل حفظ اثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان قزوین و با حمایت مالی شورا و شهرداری شهر قزوین توسط ناشر صریر منتشر شده است.

در مقدمه کتاب یاد شده آمده است: «آنچه پیش روی شماست تلاشی نو به شمار خواهد رفت برای معرفی شهیدان شاخص استان قزوین. آنچه می‌خوانید انعکاس روزگار مردان بزرگی است که حالا گردوغبار مزارشان توتیای چشم زائران است.

آن‌ها که چشمه جوشان فضایل‌شان «قومی را حیات می‌بخشد». آن‌ها که در این قافله نور جان و سر باختند و با آن‌ها می‌شود راه را پیدا کرد ...»

در بخشی از خاطرات شهید سید علی‌اکبر حاج سیدجوادی از زبان محمدعلی حضرتی از همرزمان این شهید بزرگوار در این کتاب آمده است: «من خیلی شلوغ کار بودم. در سردشت با آقامصطفی رفتیم حمام. چشمم که به بدنش افتاد جا خوردم. پر از جای زخم و ترکش بود. خودم تا آن موقع زخمی نشده بودم. خجالت کشیدم.

پرسید چرا اینطور نگاه می‌کنی؟ گفتم آقا سید آدم شما را نگاه می‌کند شرمنده می‌شود. گفت نگران نباش. شما هم بدنت خونی می‌شود و ترکش می‌خوری. بعد از آن دیگر بیشتر مراقب رفتارم بودم. همان زخم‌ها اثرش را گذاشت ...»

نگهبان بودم

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده